تفسیر سلامت

برو بیرون / Get Out

“برو بیرون” فیلمی روانشناسانه و در ژانر وحشت طبقه بندی شده و در نظرسنجی ۳۳۵ منتقد، رتبه عالی ۹۹ درصد رای مثبت را به دست آورده است و اثری معرفی می شود که روح به کالبد ژانر وحشت سال ۲۰۱۸ دمیده است. برو بیرون در مراسم اسکار ۲۰۱۸ نامزد دریافت چهار جایزه اسکار شد که از آن به میان به جایزه بهترین فیلمنامه اصلی هیئت داوران ۲۰۱۸ دست یافت.پس از این توفیق چندین جایزه دیگر نیز در جشنواره های معتبر نصیب عوامل موفق این اثر تحسین شده گردید.

شب هنگام، آندره هیوارد جوانی سیاهپوست، در روستای آرمیتاژ دنبال آدرسی می گردد که از داخل اتومبیلی سفیدرنگ، یک مهاجم ناشناس وی را با خشونت بیهوش کرده و سپس کشان کشان به داخل صندوق عقب اتومبیل خود منتقل می کند.

میسی آرمیتاژ، روانشناس و استاد نابغه هیپنوتراپی در کنار شوهرش دین آرمیتاژ جراح ماهر مغز و اعصاب، در عمارت اجدادی آرمیتاژها واقع در املاک گسترده موروثی، چشم انتظار رسیدن دخترشان رز آرمیتاژ هستند.

کریس واشنگتن ، عکاس موفق در روش عکاسی سیاه و سفید با بی اعتقادی به رنگ پوست موافقت کرده است تا به دیدار خانواده دوست دختر سفید خود یعنی رز آرمیتاژ برود. رز پشت فرمان می نشیند و پس از طی مسافتی به منطقه روستایی آرمیتاژهای اصیل زاده و ثروتمند می رسند. آنها در حال گفتگو پیرامون حسادت ورزی کریس به طور غیرمنتظره،  به گوزنی در حال عبور از عرض خیابان، برمی خورند. طبق قانون، پلیسی برای ثبت تصادف به محل حادثه می آید. با اینکه کریس عامل تصادف نیست، پلیس سفید پوست از او درخواست کارت شناسایی می کند. رز معترض شده ولی کریس با ارائه کارت شناسایی به بحث خاتمه می دهد. پس از فاصله گرفتن از صحنه تصادف، کریس بخاطر حمایت رز در مقابل رفتار تبعیض مآبانه پلیس، از او تشکر می کند.

بزودی به عمارت آرمیتاژها می رسند و کریس با برخوردی صمیمانه از سوی پدر و مادر رز مواجه می شود. برادر رز، جرمی آرمیتاژ نیز به جمع خانواده می پیوندد. بحثهای جالبی درباره سیاهپوستها مطرح می شود. دین درباره علاقه زیاد خود به اوباما حرف می زند و اینکه حاضر بود برای سومین بار به او رای دهد. کریس در منزل آرمیتاژها دو کارگر سیاهپوست را با رفتارهایی عجیب و غریب ملاقات می کند. جورجینا زنی خانه دار است و تمرکز و حضور ذهن وی، مختل به نظر می رسد. والتر کارهای بیرون خانه مانند هیزم شکستن را انجام می دهد و از بدو ملاقات با کریس رفتاری غیردوستانه و لحنی طعنه آمیز در پیش می گیرد.

کریس شب هنگام در وقت استراحت به دلیل حضور در یک مکان تازه و غریب نمی تواند بخوابد.تصمیم می گیرد در بیرون از فضای عمارت سیگاری روشن کند. ناگهان والتر را می بیند که به شکلی تهدید آمیز با سرعت یک دونده فوق حرفه ای، به سویش می دود. در همان حال جورجینا با نگاهی خیره و ترسناک از پنجره ای نزدیک، به او چشم دوخته است. این رفتارهای مرموز او را می ترساند. وقتی دوباره به عمارت بازمی گردد، میسی مادر رز، ضمن نکوهش عادت سیگار کشیدن، از او می پرسد آیا در حضور دخترش هم سیگار می کشد؟ و این کار را برای سلامتی دخترش، مضر عنوان می کند. میسی از کریس می خواهد تا برای ترک سیگار با آرام گرفتن در صندلی مخصوص، معالجه با هیپنوتراپی را بیازماید. کریس ناباورانه می خندد و می پرسد آیا او می خواهد از روش تکان دادن ساعت جیبی استفاده کند؟ میسی توضیح می دهد که درهیپنوتیزم نقطه ای کانونی وجود دارد که هیپنوتیزور با تمرکز بر آن نقطه می تواند امر مورد نظر را به سوژه تلقین کند. کریس با استیل خنده و شوخی به بحث با میسی ادامه می دهد و بی اینکه بداند، تحت تاثیر صدای ماهرانه کشیده شدن قاشق بر دیواره داخلی فنجان قهوه، در عمیق ترین وضعیت هیپنوتیزم در انقیاد میسی گرفتار می شود.

میسی خاطره ای دردناک در کودکی کریس را زنده می کند. وقتی که مادر محتضرش بخاطر برخورد با اتومبیل، خونین روی زمین جنب خانه افتاده بود و کریس جرات نداشت از روبروی تلویزیون تکان بخورد و مادرش غریبانه طی چند ساعت خونریزی و سرما جان خود را از دست می دهد. میسی به عنوان هیپنوتیزور، خاطره فلج عصبی کریس در دوران کودکی را دوباره تازه کرده و آن را به عنوان یک نقطه ضعف قابل تکرار در کریس، به صدای خاصی از فنجان خود شرطی می کند.

کریس در رختخواب خود به هوش می آید و خاطراتی مبهم از شب گذشته در ذهن دارد.جورجینا تلفن همراه او را عمدا از شارژر خارج می کند و خالی شدن باطری آن را یک اشتباه عنوان می دارد.

ده ها نفر از سفیدپوستان ثروتمند برای حضور در گردهمایی سالانه آرمیتاژها دور هم جمع شده اند. میهمانان با نگاههای تحسین آمیز و مشتاقانه کریس را تماشا می کنند.در این میان جیم هادسون فروشنده هنری کور، علاقه ویژه ای به مهارت های عکاسی کریس دارد. کریس با لوگان کینگ یک مرد سیاه پوست، که رفتار عجیبی دارد مواجه می شود. او ظاهرا متاهل است و با یک زن سفید پوست که ۳۰ سال از او بزرگتر است، با صمیمیتی غیرعادی همراه شده است. لوگان کینگ در واقع آندره هیوارد است که در ابتدای فیلم اسیر مهاجم مرموز شده است.

کریس وقتی می خواهد بی سر و صدا عکسی از لوگان بگیرد، نور فلاش لوگان را دچار تحولی ترسناک می کند. گویی که لوگان از خوابی وحشتناک بیدار شده است. او به طرف کریس قدم بر می دارد و با حالتی هشدار دهنده از او می خواهد تا از آنجا خارج شود. دین آرمیتاژ خود را به آنها می رساند و توضیح می دهد که نور فلاش باعث حمله صرع در لوگان شده است.

کریس عکسی را که از لوگان کینگ گرفته برای دوست خود، راد ویلیامز، پلیس امنیت فرودگاه ارسال می کند و در مورد رفتار عجیب و غریب اهالی خانه آرمیتاژ با او صحبت می کند.

کریس احساس منفی شدیدی نسبت به رویدادهای مشکوک آنجا دارد و در فرصتی که به همراه رز از عمارت دور شده اند، از نامزدش می خواهد تا هر چه سریع تر آنجا را ترک کنند.

دین آرمیتاژ عکس بزرگی از چهره کریس را در معرض نمایش شرکت کنندگان در یک حراج عجیب قرار می دهد و بدون استفاده از کلمات، فقط با ایما و اشاره، عکس کریس را در معرض قیمت گذاری قرار می دهد وهادسون با بالاترین پیشنهاد برنده می شود.

راد ویلیامز در مورد عکس لوگان به کریس اطلاع می دهد که اسم واقعی مرد سیاهپوست آندره هیوارد است و بر اساس گزارش پلیس ماهها ناپدید شده است.

کریس تصمیم به رفتن می گیرد و در حال جمع کردن وسایل سفر، عکس های رز را در وضعیت های صمیمی با مردان سیاه پوست پیدا می کند، در حالی که پیش تر ادعا کرده بود کریس اولین دوست پسر سیاه او است. در این مجموعه عکسها، تصاویر رز با والتر و جورجیانا نیز وجود دارد. کریس تلاش می کند تا عمارت را ترک کند، اما خانواده آرمیتاژ، از جمله رز مانع رفتنش می شوند. او به جرمی حمله می کند، اما میسی با آوای شوم قاشق و فنجان قهوه به راحتی او را هیپنوتیزم می کند.

کریس در اتاقی واقع در زیرزمین عمارت بیدار می شود. او مقابل یک تلویزیون قدیمی، محکم  به یک مبل چوبی بزرگ بسته شده است. تلویزیون روشن می شود و ویدئویی از پدر بزرگ رز به نمایش درمی آید. او توضیح می دهد که خاندان آرمیتاژ، گروهی سفیدپوست را تشکیل داده اند که پیوند مغز مردم سفید را به بدن نژاد سیاه جزو سنت خود قرار داده اند.

آنها به کمک هیپنوتیزم و جراحی مغز، بدن برگزیده متعلق به فرد سیاهپوست را ماوای مغز و خاطرات فرد سفیدپوست قرار می دهند تا به این شکل، زندگی سفیدپوستان ثروتمند عضو این گروه استمرار یابد. هویت و آگاهی فرد سیاهپوست نیز با کمک هیپنوتیزم، در وضعیت غرق شدگی و حبس تلقینی قرار داده می شود و این هویت و شخصیت فرد سفید پوست است که بدن میزبان خود را کاملا تسخیر کرده و تحت مالکیت خود در می آورد.

در ویدئوی بعدی هادسون به کریس می گوید بزودی مالک بدن او خواهد شد چون به استعدادهای هنری و نگاه هنرمندانه کریس واقعا علاقمند است.

تصویر فنجان قهوه و صدای کشیده شدن قاشق بر بدنه آن ویدئوی بعدی است که باعث به خواب رفتن دوباره کریس می شود.

کریس با چنگ زدن، پوسته چرمی مبل را می درد و پنبه داخل آن را در گوش می گذارد و مانع از هیپنوتیزم بعدی می شود.

دین آرمیتاژ با چاقوی جراحی ، پوست سر هادسون کور را از روی جمجمه اش جدا می کند و داخل سطل زباله می اندازد. استخوان جمجمه و لایه محافظ مغز را نیز برداشته در سطل می اندازد. او منتظر پسر خود است تا کریس را برای انجام جراحی پیوند بخش هویت و خاطرات مغز میهمان، به اتاق عمل بیاورد.

جرمی به زیرزمین رفته و بندهای کریس را باز می کند تا به اتاق عمل انتقال داده شود. کریس در فرصت مناسب یک گوی سنگین را با ضرباتی مهلک بر سر جرمی می کوبد و سپس به سراغ دین آرمیتاژ رفته و شاخهای گوزن تزیینی را در بدن او فرو می برد. دین در حال مرگ پایش به شمع برمی خورد و اتاق عملی که هادسون در آن منتظر پیوند است به آتش کشیده می شود.

موقع خروج از عمارت، میسی بر سر راه کریس قرار می گیرد. او می خواهد فنجان قهوه را بردارد ولی کریس زودتر به فنجان رسیده و آن را به دیوار کوبیده و می شکند. میسی چاقویی برمی دارد و به کریس حمله می کند اما کریس بخاطر برتری قوای جسمانی با همان چاقو میسی را می کشد.

بار دیگر جرمی مقابل کریس قرار می گیرد و صدماتی به کریس وارد می آورد اما نهایتا کریس موفق می شود این بار او را از پا درآورد. کریس سوار بر اتومبیل جرمی می خواهد از آنجا دور شود که با جورجیا برخورد می کند. او به یاد مادرش می افتد و با اینکه متوجه خطرات ادامه حضور در آنجاست، جورجیا را بلند کرده و در اتومبیل کنار خود می نشاند اما جورجیا بدنی است که تحت تسخیر مادربزرگ رز قرار دارد. بعد از طی مسافتی کوتاه، جورجیا به هوش می آید و ضمن ناسزا گفتن به کریس با او گلاویز می شود. نهایتا اتومبیل به درختی در حاشیه جاده برخورد کرده و کریس زخمی می شود اما جورجیا می میرد.

رز در حالیکه با تفنگ به سمت کریس شلیک می کند همراه با والتر به محل تصادف نزدیک می شوند. کریس از اتومبیل خارج شده و به سمتی فرار می کند اما بزودی والتر او را بر زمین می کوبد. کریس آخرین حربه خود را به کار گرفته و با موبایلش نور ناگهانی فلاش را در چشم والتر منعکس می کند. والتر به خود می آید و کنترل بدن خود را در دست می گیرد. در این فاصله از رز می خواهد تفنگ را به او تحویل دهد تا کار کریس را او تمام کند. رز به او اعتماد کرده و اسلحه را به والتر می دهد و والتر بی معطلی گلوله ای در شکم رز شلیک می کند و سپس با گلوله ای دیگر به زندگی اشتراکی خود خاتمه می دهد.

اتومبیل پلیسی سر می رسد و رز با فریادهای کمک خواهی، پلیس را به یاری می طلبد اما پلیس امنیت فرودگاه راد ویلیامز از داخل ماشین پلیس بیرون می آید. کریس سوار اتومبیل دوست خود می شود و رز، مایوس از آخرین بارقه امید جان می سپارد.

Get Out

Directed by  Jordan Peele

Produced by:

Sean McKittrick

Jason Blum

Edward H. Hamm Jr.

Jordan Peele

Written by    Jordan Peele

Music by      Michael Abels

Cinematography  Toby Oliver

Edited by      Gregory Plotkin

Running time:  ۱۰۴    minutes

Starring:

Daniel Kaluuya as Chris Washington

Zailand Adams as 11-year-old Chris

Allison Williams as Rose Armitage

Catherine Keener as Missy Armitage

Bradley Whitford as Dean Armitage

Caleb Landry Jones as Jeremy Armitage

Stephen Root as Jim Hudson

Lakeith Stanfield as Andre Hayworth / Logan King

Lil Rel Howery as Rod Williams

Erika Alexander as Detective Latoya

Marcus Henderson as Walter / Roman Armitage

Betty Gabriel as Georgina / Marianne Armitage

Richard Herd as Roman Armitage

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا