خواب، آبی بر آتش خستگی
در ذهن همه ی ما حداقل یک تعریف نسبی درباره ی ماهیت خواب وجود دارد اما این بدان معنا نیست که این رویداد مرموز در زندگی ما چیز سادهای است. اگر ما به خواب دیگران دقیق شویم، بسیاری از آنچه که در خواب تجربه می کنند – تغییر در عملکرد مغز و بدن آنها – به راحتی از بیرون دیده نمی شود و این وقایعی است که در خواب ما نیز رخ می دهد.
دانشمندان خوابشناسی، این تغییرات را عمیقا مورد بررسی قرار داده و تعریف آنها از خواب به الگوهای مشخصی از امواج مغزی و سایر توابع فیزیولوژیکی وابسته است. «دالاییلاما» میگوید: «خواب بهترین مدیتیشن است».
«بنجامین فرانکلین» زود خوابیدن و زود بیدار شدن از خواب را اسباب ثروت و خردمندی معرفی کرده است و بسیاری نکته ها و سخن ها که درباره ی خواب به عنوان بخشی از زندگی انسان گفته شده است.
اگر تا به حال دچار بدخوابی یا بیخوابی شده باشید احتمالا با کلافگی از خودتان پرسیدهاید که چرا خوابم نمیبرد. اما برای پاسخ به این پرسش، اول باید بدانیم که چرا اصلا میخوابیم. پرسشی که هنوز پاسخ قطعی برای آن وجود ندارد.
ما میدانیم که در نهایت در برابر بیخوابی ناتوانیم و هر چقدر هم جلوی خودمان را بگیریم، در نهایت خواب بر ما غلبه میکند، البته در صورتی که به بیماری بیخوابی و بدخوابی دچار نباشیم.
همینطور میدانیم که بعد از هفت تا نه ساعت خوابیدن، بدن دوباره آماده ی فعالیت میشود و میتواند ۱۵ تا ۱۷ ساعت به خوبی فعالیت کند تا اینکه احساس نیاز به خواب به سراغمان بیاید.
در طی پنجاه سالی که مطالعه ی خواب شکل جدیتری در میان محققان و دانشمندان یافته است، ما به دانش زیادی در خصوص مراحل خوابیدن دسترسی پیدا کرده ایم هر چند که هنوز آنچه نمیدانیم نیز بسیار است.
به عنوان مثال ما میدانیم که خواب ما به دو قسمت خواب سبک و سنگین تقسیم میشود. همینطور میدانیم که تمام پستانداران و پرندگان میخوابند. یا میدانیم که دلفینها با نیمی از مغزشان می خوابند تا نیم دیگر برای خطرات احتمالی هوشیار باشد. یا اردکهای وحشی در یک خط میخوابند و دو اردکی که در دو سر گروه هستند، یکی از چشمهایشان را همیشه باز نگاه میدارند تا از خطر حمله ی شکارچیان آگاه شوند. تقریبا همه ی حیوانات باید در حالتی درازکشیده یا نشسته بخوابند و این میزان ریسکپذیری آنها در برابر مهاجمان را در طول بازه ی زمانی زیادی از یک شبانه روز، بسیار افزایش میدهد.
مهمترین پرسش کاوشگران این است که چرا خواب تا این مقدار برای بدن زندگیبخش است؟
«آلن رچتشافن»، یکی از نخستین و برجستهترین کاوشگران حوزه ی خواب می گوید: که اگر خواب ضرورتی حیاتی برای بدن نداشته باشد، بزرگترین خطای تکامل به شمار میرود.
یکی از نظریههای مربوط به علت خوابیدن میگوید: که ما میخوابیم، چون مغزمان حکم به انجام آن میدهد. اما چه چیز خواب برای مغز حیاتی است و چطور میشود این را با دادههای علمی ثابت کرد؟ دانشمندان میگویند که پاسخ این پرسش بسته به این است که ما از چه خوابی حرف میزنیم.
مجله ی نشنالجئوگرافی National Geographic در مطلب مفصلی که در خصوص چیستی خواب، به نقل از دکتر رابرت استیگولد، محقق خواب در دانشگاه هاروارد نوشته، میگوید: دانشجویانی که در طول روز در بازههای زمانی متعدد چرتهای کوتاه میزنند، پس از بیداری، در رفتارهای شناخت الگویی بهتر عمل میکنند. مثلا دستور زبان را بهتر میفهمند. اما دانشجویانی که در این فواصل به خواب عمیق میروند، حافظه بهتری دارند. بنابراین نوع خواب در عملکرد مغز تاثیر دارد.
تحقیق دیگری در زمینه ی عملکرد خواب میگوید: که در زمان خواب، مغز اطلاعات را که برای فرد ضرروی نیست از حافظهاش پاک میکند. بنابراین ممکن است اثر خوابیدن ما، به خاطر سپردن اطلاعات ضرروی و مهم و حذف موارد غیر ضروری باشد.
با آنکه برخی از مشاهدات نشان از کمک خواب به سیستم دفاعی بدن و کنترل عفونتها دارد، اما هیچ کدام از این تحقیقات به طور قطع برای دانشمندان ثابت نشده است. در یکی از مشهورترین آزمایشاتی که در زمینه ی خواب، در سال ۱۹۸۰، در دانشگاه شیکاگو انجام شد، موشهای آزمایشگاهی بعد از دو هفته بیخوابی جان سپردند، اما هیچ دلیل علمی برای مرگ آنها، غیر از خستگی، یافت نشد. بافت آسیب دیدهای در بدن آنان وجود نداشت و مغز آنها سالم بود. آنها از خستگی ناشی از بیخوابی مرده بودند. وقتی این آزمایش در سال ۲۰۰۲ با فن آوریهای دقیقتر انجام شد، باز هم نتیجه همان بود؛ محققان هیچ دلیل خاصی برای مرگ این موشها پیدا نکردند.
به گفته ی «ویلیام دمنت»، یکی از محققان برجسته در زمینه خواب، آنچه تا امروز، بعد از پنجاه سال مطالعه در خصوص خواب میدانیم، این است که ما میخوابیم، چون «خوابمان میآید» اما عکس این قضیه صادق نیست. یعنی افرادی ممکن است هرگز خوابشان نیاید. مریضیهای مرتبط با بیخوابی، در جوامع پیشرفته، به شدت در حال افزایش هستند. فقط در کشور آمریکا جمعیتی بین ۵۰ تا ۷۵ میلیون نفر از مشکلات مربوط به بیخوابی رنج میبرند. به عنوان مثال در سال ۲۰۰۸، پنجاه و شش میلیون نسخه ی دارویی برای مسائل مربوط به خواب از سوی پزشکان صادر شده است. اما دانش ما، و میزان تحقیقات و آموزش در زمینه ی خواب و بیماریهای مربوط به آن بسیار ناچیز است.
در همین ارتباط، دو پسر نوجوان ایدهای را برای پروژه ی علمی مدرسه مطرح کرده بودند. آنها تصمیم گرفتند تا جایی که ممکن است بیدار بمانند.
روزهای آخر سال ۱۹۶۳در آمریکا بود؛ زمانی که حضور این کشور در جنگ ویتنام هر روز پررنگتر میشد. رادیو، ترانه ی «بیچ بویز» (Beach Boys، گروه موسیقی راک آمریکایی) را پخش میکرد و بچههای دبیرستانی به تعطیلات کریسمس رفته بودند. در این میان دو نوجوان برای آزمایشی برنامه میریختند که حتی فکرش را هم نمیکردند تا این حد توجهها را به خودش جلب کند.
آزمایش، روز ۸ ژانویه ۱۹۶۴ به پایان رسید؛ رندی گاردنر ۱۷ ساله توانسته بود ۱۱ روز و ۲۵ دقیقه بیدار بماند.
بروس مک آلیستر، همکلاسی رندی که این ایده را مطرح کرده بود، میگوید: آنها صرفا برای پروژه ی آزمایش علمی مدرسه دست به این کار زدند. بروس و رندی که مثل همه ی نوجوانان هم سن و سالشان کنجکاو، خلاق و در عین حال به دنبال راهی برای خودنمایی بودند، تصمیم گرفتند رکورد بیدار ماندن را بشکنند. این رکورد در آن زمان به نام یک «دی جی» در هونولولو به ثبت رسیده بود. او موفق شده بود ۲۶۰ ساعت یعنی اندکی کمتر از ۱۱ روز بیدار بماند: «در این آزمایش ما اول میخواستیم تأثیر نخوابیدن بر تواناییهای فراطبیعی را مورد بررسی قرار بدهیم. اما خیلی زود فهمیدیم چنین کاری ممکن نیست. پس تصمیم گرفتیم روی تأثیر کمبود خواب بر مهارتهای شناختی، عملکرد بازیکن در زمین بسکتبال یا هر ایده ی دیگری که به ذهنمان میرسید کار کنیم».
برای تعیین این که کدامشان باید بیدار بماند، شیر یا خط انداختند. خطر از سر مکآلیستر گذشت و قرعه به نام رندی افتاد. بیتجربگی و سادگی این دو دانشآموز اما کار را برایشان کمی سخت کرد. آنها به این که چطور باید در طول آزمایش رندی را زیر نظر بگیرند، فکر نکرده بودند. مکآلیستر میگوید: «ما احمق بودیم، جوان و احمق. من هم پا به پای رندی بیدار ماندم تا ببینم چه اتفاقاتی برایش میافتد… بعد از سه شب بیخوابی در حالی بیدار شدم که به دیوار تکیه داده بودم و داشتم روی آن یادداشت مینوشتم».
بروس و رندی به این نتیجه رسیدند که برای این آزمایش به یک نفر سوم نیاز دارند و به همین خاطر از دوستشان، جو مارسیانو کمک خواستند. کمی بعد از پیوستن مارسیانو به آنها، ویلیام دمنت، پژوهشگر در زمینه ی خواب از دانشگاه استفورد هم به آنها ملحق شد.
دمنت در حال حاضر استاد بازنشسته دانشگاه است اما در ۱۹۶۴ تازه تحقیقاتش در زمینه ی علم خواب را آغاز کرده بود، دانشی که آن زمان چندان شناخته شده نبود. او خبر این آزمایش را در یکی از روزنامههای سندیگو خواند و تصمیم گرفت به آن بپیوندد. اتقاقی که دل والدین نگران رندی را کمی گرم کرد. دمنت میگوید: «آن زمان احتمالا من تنها انسان روی کره ی خاکی بودم که واقعا روی خواب تحقیق کرده بود. پدر و مادر رندی نگران بودند این آزمایش به سلامتی پسرشان لطمه بزند. چون هنوز جوابی برای این سوال که بیدار ماندن برای مدت طولانی ممکن است به مرگ منجر شود یا نه، پیدا نشده بود».
توانایی بشر برای بیدار ماندن، موضوعی است که بارها مورد مطالعه قرار گرفته است. آزمایشها بر روی حیوانات این نکته را مورد بررسی قرار میدهد که آیا استفاده از مواد شیمیایی یا استرس ناشی از بیخوابی بیشتر باعث مرگ آنها میشود یا خود بیخوابی. از جمله ی این آزمایشها، آزمایشی بود که طی آن گربهها بیدار نگه داشته شدند و در نهایت در روز پانزدهم مردند.
«مکآلیستر» معتقد است استفاده از مواد شیمیایی برای بیدار ماندن در طول آزمایش، نتیجه را مغشوش میکند: «رندی فقط گاهی اوقات نوشابه میخورد اما از دگزامفتامین، بنزفتامین و سایر داروهایی که آن زمان محبوب بودند خبری نبود».
تا چند روز بعد از پیوستن ویلیام دمنت به پروژه، رندی همچنان سرحال بود و به نظر نمیآمد مشکلی داشته باشد. اما با گذشت زمان، آزمایشهایی که آنها روی رندی انجام میدادند نتایجی در پی داشت که هیچکدام انتظارش را نداشتتد. آنها حس چشایی، بویایی و شنوایی رندی را زیر نظر داشتند و بعد از مدتی متوجه شدند تواناییهایی حسی و شناختی او دارد تحت تأثیر قرار میگیرد. مکآلیستر خوب به یاد دارد رندی بعد از چند روز، شروع به گفتن چه حرفهایی کرده بود: «مجبورم نکنید آن را بو کنم. نمیتوانم این بو را تحمل کنم».
در عین شگفتی اما عملکرد رندی در بسکتبال بهتر شده بود. دمنت میگوید: «از نظر بدنی کاملا روی فرم بود. بنابراین با بسکتبال، بولینگ یا چیزهایی از این دست او را بیدار نگه میداشتیم. اگر چشمهایش را میبست، فورا خوابش میبرد. بیدار نگه داشتن رندی در شبها برایشان بسیار سختتر میشد چون هیچ کاری نبود که بتوانند انجام دهند.
وقتی همه ی این اتفاقات در جریان بود، توجه رسانهها به این آزمایش هر روز بیشتر و بیشتر میشد و حتی برای مدت کوتاهی بعد از ماجراهای ترور جانافکندی و سفر بیتلها به آمریکا، سومین موضوع داغ روزنامههای این کشور بود. البته مکآلیستر میگوید: به این موضوع در واقع به چشم یک شوخی عملی نگاه میکردند، کارهایی مثل «قورت دادن ماهی قرمز یا چپیدن در باجه تلفن تا جایی که فضا دارد».
اما این دانشآموزان در کارشان کاملا جدی بودند. در نهایت رندی گاردنر ۲۶۴ ساعت بیدار ماند تا آزمایش او و دوستانش با شکستن رکورد جهانی به پایان برسد.
بعد از این آزمایش رندی به جای اینکه در تختخواب خودش استراحت کند به یک بیمارستان وابسته به نیروی دریایی منتقل شد تا امواج مغزیاش زیر نظر قرار بگیرد. مکآلیستر در مورد نتایج بررسیها میگوید: «رندی ۱۴ ساعت خوابید تعجبی هم نداشت. بیدار شد چون باید به دستشویی میرفت. شب اول، مدت زمان خواب رِم (REM) او (مرحلهای از خواب که بیشتر رویابینی در آن اتفاق میافتد و مشخصه ی آن حرکات سریع چشم است) خیلی طولانی بود. شبهای بعد از آن اما این مرحله کوتاهتر شد تا در نهایت چند شب بعد به اندازه ی طبیعی رسید. «دمنت در ادامه میگوید: «بعد از جایش بلند شد و رفت مدرسه… واقعا شگفتانگیز بود».
آزمایشهایی که بیمارستان روی مغز رندی انجام داد برای مطالعات بیشتر به آریزونا فرستاده شد. مکآلیستر نتیجه ی نهایی را به خوبی به یاد دارد: «مغز او در تمام مدت در وضعیت چرت زدن بوده در واقع بخشی از مغز، خواب و بخشی از آن بیدار بوده است». از نظر او چنین اتفاقی با توجه به سیر تکامل بشر کاملا قابل توضیح است: «رندی اولین انسان در تاریخ یا ماقبل تاریخ نیست که مجبور شده بیشتر از یک شب بیدار بماند. ذهن بشر احتمالا در طول تکاملش توانایی چرت زدن را پیدا کرده است. بخشی از آن که چرت میزند، بازسازی میشود، در حالی که بخش دیگرش بیدار است. با عقل کاملا جور در میآید. دلیل این که اتفاقات بدتر نیفتاد، همین است».
در سالهای بعد عده ی زیادی سعی کردند رکورد گاردنر را بشکنند. اما کتاب رکوردهای گینس دیگر چنین فعالیتهایی را به رسمیت نمیشناسد چون این اعتقاد وجود دارد که نخوابیدن ممکن است به سلامتی آسیب برساند.
بعد از ۱۱ روز نخوابیدن، هیچ اثری از بیماری در رندی دیده نشد، هر چند که بعدها معلوم شد سالهاست از بیماری بیخوابی رنج میبرد. بعد از پایان آزمایش، رندی و دوستانش در یک نشست خبری شرکت کردند تا به سوالهای جمعیت زیادی از حضار پاسخ دهند. پسری که توانسته بود ۱۱ روز نخوابد، توضیحی کاملا فلسفی برای کار سختی که انجام داده بود داشت: «ذهن انسان توانایی انجام هر کاری را دارد».