Unsane / هشدار سودربرگ
مراکز مشاوره و روان درمانی در فیلم تازه ی «استیون سودربرگ»، کارگردان سرشناس آمریکایی به عنوان محل وقوع داستانی انتقادی انتخاب شده است. سودربرگ این مراکز را تجارت خانه هایی معرفی می کند که بی توجه به نیازهای بیماران، به جای پژوهش حول روان دردمند، روی توان مالی مراجعین خود تمرکز کرده اند.
فیلم با صدای زنجره ها و نریشن دیوید بر پس زمینه ای از جنگلی تاریک و وهم آلود آغاز می شود. دیوید از عشق خود نسبت به ساویر حرف می زند. در صحنه ی بعد ساویر را در راه رفتن به محل کار می بینیم. بیننده ساویر را از پشت شمشادهای حاشیه ی خیابان نظاره می کند. گویی که شخصی پنهانی او را زیر نظر دارد.
ساویر را در محل کارش می بینیم که امور محوله ی شرکت را با مهارت انجام می دهد. پس از تعطیلی روی نیمکتی در گوشه ی خیابان با مادرش به صورت صوتی- تصویری گفتگویی صمیمانه دارد. شب در یک رستوران می خواهد با مرد جوانی که در چت با او آشنا شده، دوستی تازه ای را بیازماید ولی خاطرات دیوید، رابطه ی شکل نگرفته را از هم می پاشد.
«ساویر والنتینی» زن جوان افسرده ای است که علیرغم میلش از خانه ی پدری دور شده تا از شر «دیوید استرین» یک مرد میان سال روان پریش خلاص شود. این بیمار روحی در دنیای واقعی و در شبکه های اجتماعی همه جا ساویر را تعقیب کرده و از عشق جنون آمیز خود با او راز و نیاز می کند. مزاحمت های دیوانه کننده ی دیوید به حدی است که ساویر در ارتباط احساسی با مردان دیگر دچار مشکل بیزاری ناخواسته شده است. ساویر برای معالجهی روحی به مرکز رواندرمانی کریک هایلند مراجعه میکند. او پیش روی روانپزشک در حال تشریح اوضاع و احوال روحی خود است ولی آنها در حال ارزیابی کلاس مالی بیمه ای هستند که ساویر تحت پوشش آن قرار دارد.
روانپزشک در حالی که ذهن ساویر درگیر بیان احساسات روحی است، فرمی پیش رویش می گذارد که با امضا آن ندانسته موافقت می کند ۲۴ ساعت در مرکز درمانی کریک هایلند بستری شود.روانپزشک پس از گرفتن امضا آنجا را ترک می کند و پرستاری خشن ساویر را در وضعیتی از نارضایتی و حیرانی با توسل به زور به بخش داخلی آسایشگاه می راند.
ساویر به بهانه ی تلفنی ضروری به خانواده، پلیس را در جریان بستری اجباری و ناخواسته ی بیمارستان گذاشته و از آنان استمداد می جوید اما پلیس با دیدن امضا وی در فرم بستری ۲۴ ساعته، بدون انجام کاری مرکز درمانی را ترک می گوید.
ساویر در اصطکاک با عوامل ناخوشایند محیط درمانگاه، ۲ مورد درگیری فیزیکی پیدا می کند که به خاطر آنها دکتر هاوتورن معاون اجرایی مرکز درمانی برای استفاده ی مالی بیشتر از بیمه درمانی ساویر، بستری ۲۴ ساعته وی را به ۱ هفته افزایش می دهد.
یکی از بیماران با نام نایت هافمن، متوجه حیرانی و شرایط متاثرکننده ی ساویر می شود و تجربیات خود از ترفندهای مرکز درمانی را با او بازگو می کند. این که آنها در بدو ورود مراجع، سطح پوشش بیمه درمانی بیماران و شرایط مالی آنها را ارزیابی کرده و مدت بستری را بر اساس ظرفیت پرداخت آنان، کم و زیاد می کنند. زمان ترخیص وقتی فرا می رسد که بیمار دیگر فایده ی مالی نداشته باشد. نایت هافمن با عنوان کردن ترک اعتیاد به آنجا مراجعه کرده و قرار است یک ماه در کریک هایلند بستری باشد. هیچ کس نمی داند که او خبرنگار اعزامی از سوی یکی از روزنامه هاست و به بهانه ی ترک اعتیاد، صرفا در جهت رازگشایی از فعالیت های غیرقانونی کریک هایلند در حال تحقیقات میدانی است.
ساویر در صف اجباری دریافت قرص های آرامش بخش، تعقیب کننده ی بیمار خود، دیوید را در حال خوراندن دارو به بیماران می بیند که با نام جعلی جورج شاو استخدام شده است.
ساویر برمی آشوبد و از کارکنان دیگر استمداد می طلبد اما کارکنان کریک هایلند این رفتار او را ناشی از بیماری روحی اش می پندارند و پس از بستن وی به تخت با تزریق آرامش بخش، به سکوت وادارش می کنند.
داشتن تلفن و وسایل شخصی برای بیماران در درمانگاه ممنوع است ولی نایت یک تلفن همراه مخفی دارد که ساویر با دیدن تصادفی تلفن، آن را از نایت قرض می گیرد و بلافاصله به مخمصه افتادن خود را به مادرش آنجلا اطلاع می دهد. مادرش سراسیمه خود را به کریک هایلند می رساند و بعد از تهدید مسئولین درمانگاه با دخترش ملاقات می کند و به او قول میدهد به کمک پلیس، وکیل، بازرسین بهداشتی و هر نیروی دیگری به سرعت او را از آنجا خلاص خواهد کرد.
دیوید پس از اطلاع از تلاش ساویر و مادرش برای رهایی او از مرکز درمانی، دوز بالایی از یک داروی اعصاب و روان به ساویر می خوراند و او تحت تاثیر دارو، رفتارهایی نامتعادلانه از خود نشان می دهد.
آنجلا برای اقامت موقت به هتل می رود و دیوید با برداشتن آدرس آنجلا از دفتر درمانگاه، به سراغ وی رفته و مادر ساویر را به قتل می رساند.
ساویر با نایت از چگونگی ورود ناخوشایند دیوید به زندگی خود حرف می زند. این که او همه جا سایه به سایه او را تعقیب کرده و اینک در کریک هایلند، با نامی جعلی به استخدام درمانگاه درآمده و می خواهد با فرصت طلبی به آرزوهای بیمارگونه اش جامه ی عمل بپوشاند. نایت تلفنی مستقل برایش تهیه کرده و زیر متکای او مخفی می کند.
دیوید دورادور نایت و ساویر را زیر نظر دارد و از گفتگوی آن دو رنج می برد. او در فرصتی نایت را غافلگیر کرده و سرش را به آینه دستشویی می کوبد و او را در حال بیهوشی به زیرزمین درمانگاه می برد و با دهان بسته به تخت می بندد و با دستگاه الکتروشوک شکنجه اش می کند. نایت با سختی بسیار از وضعیت خود عکس سلفی می گیرد و برای ساویر می فرستد.
ساویر تلفن زیر بالش را پیدا می کند و با دیدن تصاویر نایت در وضعیت شکنجه شده، با داد و فریاد، نگهبانان را فرامی خواند اما آنها رفتار ساویر را ناشی از آغاز مجدد بحران روحی تصور کرده و او را در انفرادی زندانی می کنند.
دیوید به سراغ نایت رفته و با تزریق دوز بالای مخدر او را به قتل می رساند و جسدش را در گوشه ی حیاط رها می کند.
دیوید با رفتاری که از آن علاقه ای بیمارگونه مشهود است، ساویر را به پذیرش زندگی با خود دعوت می کند. دیوید از خانه ای حرف می زند که در عمق جنگل ساخته است و می خواهد او را برای همیشه به آنجا ببرد. ساویر او را به خاطر ناتوانی ها و رفتارهای نامتعادلش تحقیر می کند. دیوید ابتدا می خواهد او را خفه کند ولی با خمودی و روحیه ای بیمار آنجا را ترک می کند.
در جای دیگر، جسد مرد جوانی پیدا می شود که در ابتدای فیلم ساویر می خواست با او طرح دوستی بریزد.
دیوید برای ساویر غذا می آورد و آنجا به او می گوید که در دفتر درمانگاه، برگه ی ترخیص وی را پر کرده است و اینک همه فکر می کنند که ساویر، کریک هایلند را ترک کرده است.
ساویر درمی یابد اگر بخواهد دست روی دست بگذارد اوضاع بدتر خواهد شد بنابراین از نقطه ضعف احساسی دیوید استفاده می کند و می گوید اگر خواهان وصال اوست دختر مورد نظر او را از آسایشگاه با خود به زیرزمین بیاورد تا دختر شاهد عشق آنها باشد. دیوید که ذهن مستعدی برای رفتارهای نامتعادل دارد، خواسته ی ساویر را انجام می دهد. ساویر با پیشزمینه ای که داشت، چاقوی دست سازی را از لباس دختر بیرون می آورد و در گردن دیوید فرو می برد و از آنجا متواری می شود. دیوید بلافاصله دختر را می کشد و به تعقیب ساویر می پردازد و موفق می شود پس از دست یافتن به او، ساویر را با ضربه ای بیهوش کرده و در صندوق عقب اتومبیل خود زندانی کند.
ساویر در صندوق عقب اتومبیل در حال حرکت، در کنار جسد مادرش بیدار می شود. او بلافاصله گلوبند مادرش را که به شکل خنجر کوچکی است از گردن مادرش بیرون می آورد و پس از باز کردن در صندوق عقب، خود را از اتومبیل به بیرون پرت می کند و به داخل جنگل می دود.
دیوید اتومبیل را متوقف کرده و به زودی خود را به ساویر رسانده و برای جلوگیری از فرار بعدی، مچ پای او را می شکند. ساویر بیهوش می شود و دیوید او را بلند کرده در جای دیگری روی زمین می گذارد و کنارش دراز می کشد و با ساویر از روزهای خوبی که در انتظارشان است حرف می زند. ساویر به سرعت دست در جیب کرده و با بیرون کشیدن خنجر کوچک، آن را در چشم دیوید فرو می برد و در حرکتی دیگر گلوی دیوید را می درد و قاتل روان پریش را به قتل می رساند.
هم زمان پلیس نیز در حال دستگیری مسئولین درمانگاه و کشف اجساد قربانیان دیوید است.
با ظاهر شدن نوشته ای درمی یابیم که ۶ ماه از زمان ماجراهای خوفناک در درمانگاه گذشته است. از گفتگوهای ساویر با کارمند تحت امرش در رستوران، معلوم می شود که به ساویر ترفیع شغلی داده اند. ناگهان شنیدن گفتگوی دو نفر در رستوران باعث وحشت ساویر می شود. او چاقویی را برمی دارد و مانند قاتلی حرفه ای کنار صاحب صدا قرار می گیرد. هر لحظه انتظار داریم که ساویر با یک ضربه گلوی مرد را پاره کند. مرد برمی گردد و ساویر متوجه می شود که صدا متعلق به دیوید نیست و او اشتباه کرده است. ساویر چاقو را بر زمین میاندازد و می گریزد و مخاطب پی می برد که در فقدان وجود جایی مطمئن برای درمان، بیماری های روحی و روانی افراد در حال وخیم تر شدن است و امنیت جامعه در خطر قرار دارد.