اعجوبه ای به نام وولف مسینگ زیر ذره بین فراروانشناسی
به گزارش آفتاب سلامت وولف گریگورویچ مسینگ Wolf Grigorevich Messing در اول سپتامبر ۱۸۹۹ در گورا کاولریا به دنیا آمد.
او روان بین، تله پات و ذهن خوان مشهور روسی بود که در سال ۱۹۳۷ چند سال قبل از حمله دیوانه وار هیتلر به شوروی، یورش ارتش نازی به آن سرزمین و شکست قوای آلمان را پیش بینی کرده بود. مسینگ میتوانست مکان اشیا گم شده را به صاحبان آنها آشکار سازد. او چندین بار سرنوشت اشخاصی را تنها با نگاه کردن به عکس آنها پیش بینی کرده بود.
مسینگ در خانوادهای یهودی و بسیار فقیر در شهر کوچک گوراکاولریا در نزدیکی ورشو چشم به جهان گشود. این منطقه در آن زمان هنوز بخشی از روسیه به شمار میآمد. در شش سالگی، مسینگ به مدرسهای مذهبی فرستاده شد. در آن جا کمکم به توانایی عجیب خود در حفظ کردن بدون اشتباه متون مختلف پی برد. بعدها، او وارد دانشگاه یشیوا شد، اما پس از دو سال از آن جا فرار کرد. او سوار اولین قطار مسافربری شده و زیر یکی از صندلیها پنهان شد و کمی بعد به خواب عمیقی فرو رفت. زمانی که مامور قطار بلیت خواست، تکه کاغذی را از زمین برداشته به عنوان بلیت به مامور داد. او به چشمان مامور خیره شد و توانست بدون هیچ مشکلی به برلین برسد.
مسینگ به عنوان خدمتکار در جایی مشغول به کار شد و حق الزحمه ناچیزی دریافت می کرد. یک بار از شدت گرسنگی در خیابان از هوش رفت و به تصور این که مرده است او را به سردخانه بردند. در آن جا با کمک روانپزشک و عصب شناس مشهور، دکتر ایبل به حیات بازگشت.
افتخار ملاقات با آلبرت انیشتین و زیگموند فروید
مسینگ به وین رفت و توانایی هایش را به نمایش گذاشت و شهرتش هر روز بیشتر و بیشتر میشد تا این که خبر توانایی های حیرت انگیزش به گوش آلبرت انیشتین رسید. انیشتین مسینگ و زیگموند فروید را هم زمان به منزل خود دعوت کرد. فروید که پیش تر آزمون هایی را برای مسینگ آماده کرده بود بلافاصله در بدو ورود به وولف فرمان ذهنی داد تا به نقطه ای به منزل انیشتین رفته و شی پنهان شده ای را برای شان بیاورد. مسینگ بدون وقفه ای آزمون های فروید را با موفقیت انجام داد. در پایان این ملاقات، انیشتین به مسینگ گفت در صورتی که به حمایتش نیاز پیدا کند از هیچ کمکی به او دریغ نخواهد کرد. مسینگ آن جا را ترک کرد و دیگر هرگز انیشتین را ندید، اما فروید در ملاقات های بعدی، هنر تمرکز و خود هیپنوتیزم را به مسینگ یاد داد. افراد مشهور دیگری مانند گاندی (۱۹۲۷) در شمار کسانی بودند که با مسینگ ملاقات کردند.
دکتر ایبل برای اولین بار به قدرتهای خارق العاده ذهن مسینگ و توانایی اش در کنترل بدن خود پی برد. ایبل بلافاصله شروع به انجام آزمایشهایی روی قدرت ذهن خوانی وولف کرد. مسینگ میتوانست آگاهانه وارد حالت کاتالپتیک (وضعیتی خلسه مانند یا غیرواکنشی) شود. او بعدها متوجه شد که میتواند در این وضعیت، آینده را پیشبینی کند. پس از آن او در سالن نمایش «برلین پانوپتیکوم» و مراکز دیگری در این سطح بعضی از توانایی هایش را در معرض قضاوت ناظرین قرار داد. همزمان پرفسور ایبل نیز با طراجی آزمون های جدیدتر مسینگ را می آزمود و هر بار از نتیجه آزمون ها شگفت زده می شد. در این آزمایشها مسینگ، تمام فرمانهای ذهنی را بلافاصله درک و بادقت اجرا میکرد
پیشبینی حمله آلمان به شوروی و شکست اهداف آدولف هیتلر
در سال ۱۹۳۷، او در حین اجرای برنامه در یکی از تئاترهای ورشو، این طور پیش بینی کرد که اگر آلمانیها به شوروی حمله کنند، شکست شان در جنگ حتمی خواهد بود. هیتلر به شدت از این پیش بینی برآشفت و برای دستگیری وی ۲۰۰هزار رایش مارک جایزه گذاشت. این که هدف هیتلر از بازداشت مسینگ، کشتن او یا استفاده از قابلیتهایش بوده، مشخص نیست. البته روان بینهای مشهور دیگری مثل هانوسن که از مشاوران بسیار نزدیک شخص هیتلر بودند، در درگیریهای بازی قدرت کشته شده بودند. در هر صورت، مسینگ مجبور بود برای مدتی طولانی از دست آلمانها فراری باشد. بعد از سال ۱۹۳۹، ورشو که تحت اشغال نازیها درآمده بود پر از اطلاعیههایی شد که نشان میداد نازیها برای دستگیری او جایزه تعیین کرده اند. سرانجام روزی که از محل زندگی اش بیرون آمده بود ، دستگیر شده و از همان ابتدا مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت. در مرکز پلیس، او تمام قدرتش را جمع کرد و به نگهبانها دستوری ذهنی داد تا به سلول او بروند. بعد از سلول بیرون آمد، آن ها را درون همان سلول زندانی کرد و بعد از ساختمان بیرون رفت. مسینگ از طریق شبکه فاضلاب از ورشو فرار کرد. بعد هم در زیر کاههای یک گاری پنهان شده و در نوامبر سال ۱۹۳۹ از رودخانه باگ گذر کرد و وارد خاک شوروی شد.
ملاقات با استالین
مسینگ اطلاعیه ای که نازی ها برای دستگیری اش به دیوارها چسبانده بودند، به مقامات روس ارائه داد و موفق شد از شوروی پناهندگی بگیرد.
او به عنوان یک یهودی فقیر و پناهجو در پیدا کردن شغل، شانس زیادی نداشت. البته از این جهت خوش شانس بود که به کمپهای کار اجباری فرستاده نشد زیرا «پانتلیمون پونومارنکو»، رهبر کمونیستهای جمهوری سوسیالیستی بلاروس شوروی هوایش را داشت و به او اجازه داده بود تا به اجرای برنامه بپردازد. بعد از مدت کوتاهی، پلیس مخفی اِن.کا.و.د در خلال یکی از برنامههایش او را دستگیر کرد و به مسکو فرستاد تا با استالین ملاقات کند. استالین بسیار به او علاقهمند شده بود. مسینگ، تواناییهای پارانرمال را امکانپذیر میدانست. استالین از او خواست تا برای اثبات ادعاهایش، تنها با تکیه به قدرتهای ذهنی اش به یک بانک دستبرد بزند. مسینگ نیز با همراهی گروهی از ماموران به بانک مرکزی مسکو رفت، اما به تنهایی وارد آن شد سپس به سمت کارمند صندوق رفته و در حالی که فرمانی ذهنی برای او میفرستاد، کاغذ سفیدی را به دستش داد. کارمند هم از گاوصندوق، مبلغ ۱۰۰ هزار روبل برداشت و در کیف دستی مسینگ گذاشت. مسینگ با مبلغ مورد نظرش، بانک را ترک کرد. استالین قانع شده بود. شهرت و محبوبیت، بلافاصله به سراغ مسینگ آمد. او یک شبه تبدیل به یک فوق ستاره شد. شهرت او ناگهان پول زیادی را نیز عاید دولت کرد. استالین و لاورنتی بریا (رئیس پلیس مخفی وقت) تصمیم گرفتند تا توانایی او را بار دیگر بیازمایند. بنابراین از او خواستند تا بدون این که مشکلی برایش به وجود بیاید، کاخ کرملین را ترک کند. او نیز اطاعت امر کرده بدون این که کسی جلویش را بگیرد، از آن جا بیرون رفت. تنها منشی استالین به دنبال او روان شد. او زمانی که به خیابان رسید، برایش دست تکان داد. تمامی نگهبانها هم قسم میخوردند کسی که از کاخ بیرون رفت، شخص استالین بوده است. مسینگ در بسیاری موارد، به استالین و هم چنین به رئیس پلیس مخفی مشاورههایی داده بود.
تأثیر در جنگ
مسینگ از سال ۱۹۴۳ تا پایان جنگ هیچ برنامهای اجرا نکرد. دلیل این امر، ظاهراً فرستادن او برای مأموریتی در سیبری بوده است. گفته میشود او مسئول گروهی برای کسب خبر و جاسوسی بوده است. این دوره از زندگی مسینگ کاملاً در پردهای از ابهام فرو رفته زیرا در یادداشتهای شخصی اش هیچ اشارهای به اتفاقات این دوره نکرده است. کمی پیش از این که نازیها به شوروی حمله کنند، مسینگ به جلسهای دعوت شد تا با فرماندهان ارتش سرخ جلسهای داشته باشد. او پیش بینی کرد که جنگ عظیمی با آلمان در پیش است، اما بین سوم تا پنجم ماه می سال ۱۹۴۵ با پیروزی قوای شوروی به پایان خواهد رسید. این پیش بینی به اطلاع استالین رسید و او به همین دلیل زمانی که جنگ پایان یافت، تلگرامی تبریک آمیز برای مسینگ فرستاد. مسینگ تا سالها این تلگرام را نزد خود نگه داشته بود. مسینگ از بودجه شخصی اش، هزینه ساخت دو فروند هواپیمای نظامی را پرداخت. او از طرق دیگری نیز به کشور جدیدش کمک کرده بود. برنامهای که به تازگی توسط تلویزیون روسی تهیه شده بود، ادعا میکرد که مسینگ حدود ۲۰ ساعت پیش از مرگ استالین با او ملاقاتی داشته و به او گفته بود که به زودی خواهد مرد. دلیل او برای ملاقات، پادرمیانی برای پزشکانی بود که به تازگی دستگیر شده بودند. آنها پزشکانی یهودی بودند که ظاهراً توطئه کرده بودند تا هم زمان بسیاری از مقامات رده بالای دولت از جمله فرمانده کل را مسموم کرده و بکشند. عدهای نیز بر این باور بودند که کل ماجرا حربهای بوده که توسط استالین برنامه ریزی شده تا بهانهای برای جنگی دوباره با دنیای غرب باشد. به هر حال، استالین مسینگ را تهدید کرده بود که اگر دست از دخالت در این ماجرا برندارد، به کمپ گولاگ فرستاده خواهد شد. پس از مرگ استالین، بازماندگانش توطئه را به گردن بریا انداخته و او را اعدام کردند. برخی نیز بر این نکته تأکید میکنند که مرگ استالین در مارس سال ۱۹۵۳، مصادف با عید پوریم یهودیان بوده تا شاید به نوعی این واقعه را به مسینگ ارتباط دهند اما او قاتل نبود و نقشی هم در بازیهای قدرت در شوروی نداشت. البته بلافاصله بعد از پخش این برنامه تلویزیونی، برنامه دیگری روی آنتن رفت که میگفت هرگز چنین ملاقاتی صورت نگرفته است. ظاهراً کسی در روسیه میخواست مرگ استالین را به گردن مسینگ بیندازد، اما به نظر میرسد افراد دیگری نیز وجود داشتند که میخواستند از او دفاع کنند.
برنامهها و نمایشها
در طول جنگ، تله پات شهیر در واحدهای نظامی روسی، بیمارستانهای ارتش و پایگاههای دفاعی برنامههای زیادی را اجرا میکرد. نمایشهای او در مورد ویژگیهای رازآلود مغز و روان انسان به مذاق کمونیستهایی که دیدگاهی مادی گرایانه داشتند، خوش نمیآمد. پیش از اجراهای دهه ۱۹۵۰، اعلامیهای توسط انستیتو فلسفه آکادمی علوم شوروی منتشر شد که بر اساس آنها، برنامههای مسینگ در حقیقت ریشه در توانایی او در خواندن رفتارها و عکس العملهای غیرارادی انسانها داشته است. در نظر آنها، چیزی به نام تله پاتی وجود نداشته زیرا در مارکسیسم-لنینیسم صحبتی در مورد آن به میان نیامده بود. به همین جهت، یک فکر نمیتوانست خارج از محدوده مغز وجود داشته باشد. در نتیجه کارهای مسینگ هیچ ارتباطی با تله پاتی نداشتند. این طرز تفکر ایدئولوژی رایج آن زمان بود. مسینگ معمولاً تمایلی به اجرای برنامه در شهرهای بزرگ نداشت زیرا از جلب توجه بیش از حد رهبران کمونیست واهمه داشت. اما مردم روسیه او را بسیار دوست داشتند و در هیچ کدام از برنامههای او، یک صندلی هم خالی نمیماند.
توانایی غیرعادی مسینگ
یک بار در اواخر دهه ۱۹۴۰، زمانی که در کییف برنامه داشت، بازداشت و به مسکو برده شد زیرا «نیکولای بولگانین» از مقامات ارشد وقت از استالین دستور داشت یک چمدان پر از مدارک فوق سری را که گم شده بود، پیدا کند. مسینگ به دفتر فردی برده شد که چمدان را گم کرده بود. او روی این مسئله تمرکز کرد و در حالتی از خلسه، حاشیه شیب دار یک رودخانه، یک کلیسای کوچک و پلی را روی رودخانه دید. او لکهای سیاه نیز که چمدان بود، زیر پل مشاهده کرد. در مرحله بعد، با چند جغرافیدان صحبت کرده و آن چه را که دیده بود برای آنان توضیح داد. آنان نیز دو نشانی را در اطراف مسکو با این مشخصات تشخیص دادند. لحظاتی بعد دو کامیون پر از نظامیان به مناطق مورد نظر اعزام شده و بعد از چند ساعت، محتویات باارزش چمدان روی میز مقامات شوروی بود.
وولف مسینگ به وجود میدانی خاص باور داشت که به نظر او، منشا توانایی غیرعادی اش در تله پاتی بود. او حس میکرد که باید آن را کشف کرده و مورد مطالعه علمی قرار داد. به نظر او، این چیزی بود که میتوانست امکانات شگفت انگیزی را برای بشریت به ارمغان بیاورد. او هم چنین بسیار به هیپنوتیزم علاقه داشت و همیشه به یاد داشت که در اولین روزهای فعالیتش در لهستان، از هیپنوتیزم برای درمان موارد بسیار وخیم بیماران روانی استفاده کرده بود. او توانسته بود سرنوشت افرادی را تنها با نگاه کردن به عکسی از آنها پیش بینی کند. او میتوانست در شرایطی که تحت فشار بود، رویدادهای آینده را با دقتی بالا پیش بینی کند. مسینگ در یادداشتهایش تاکید داشت پیش بینی و روشن بینی واقعیاتی غیرقابل انکار هستند. ما امروزه نمیتوانیم چنین پدیدههایی را توضیح دهیم زیرا هنوز شناخت کاملی از ساختار زمان و رابطه آگاهی انسان با این ساختارها نداریم.
مرگ
وولف گریگورویچ مسینگ این تله پات مشهور تا زمان مرگ یعنی سال ۱۹۷۴ به فعالیتهای خود ادامه داد. او را در کنار همسرش در گورستان ووستریاکووسکی در مسکو به خاک سپردند. KGB نیز بلافاصله بعد از مرگش تمام یادداشتهای شخصی او را ضبط کرد که این مدارک تا امروز هم چنان محرمانه باقی ماندهاند.