قربانیان خوددرمانی
قربانیان خوددرمانی
اواخر تیر ماه بود و علاوه بر گرمای تند و تیز هوا، بادی داغ و سوزنده نیز به داخل داروخانه می پیچید.
جلو رفتم و از مردی که مقابل در ایستاده بود خواستم کمی کنار بایستد که بتوانم اهرمک در را جابجا کنم تا بسته شود. مرد با حالتی عصبی گفت خانم دکتر این همه آدم جلوی در ایستاده اند فقط من باید کنار بایستم؟
نگاهی مهربان به او انداختم و با اشاره به اهرمکی که پشتش قرار داشت متوجهش کردم که مانع بسته شدن در است. غرغر کنان کنار رفت.
صورتش پر از دانه های عرق شده بود. دستش می لرزید و بی تاب به نظر می رسید.
یکی میان جمعیت زمزمه کرد: طرف اهل بخیه ست.
منظورش این بود که معتاد است.
مرد بی تاب با نگاهی خشمگین به دنبال صاحب صدا گشت.
تنظیم دمای کولر را روی آخرین درجه خنک کننده گذاشتم و به پشت پیشخوان داروخانه برگشتم. صاحب داروخانه که از بسته ماندن در حرصی می شد نگاه خودخورانه و توام با نارضایتی اش را به ماشین حساب بزرگ و محبوبش دوخت و به کار دریافت وجوهات از مراجعین ادامه داد.
در حال نسخه پیچیدن بودم که سر و صدای مرافعه ای بیرون از داروخانه نظر همه را جلب کرد.
همان مرد بی تاب یقه جوانی که او را معتاد خطاب کرده بود دو دستی گرفته بود و میانجی گران، به دشواری تلاش می کردند جوان را از چنگ او درآورند. دعوا با چند فحش و بد و بیراه از طرف مرد عصبی خاتمه یافت و دوباره همه چیز به روال عادی برگشت.
چند مراجع را که راه انداختم ناگهان صدای اعتراض حاضرین بلند شد.
مرد بی تاب بازگشته بود و می گفت نوبه اوست ولی مردم تازه وارد می گفتند او را در صف ندیده اند.
من به مشاجره ورود کردم و گفتم این آقا توی نوبت بودند برای کاری بیرون رفتند و حالا دوباره برگشته اند.
مرد با دست های لرزان نسخه مچاله شده ای را به سویم دراز کرد.
نشانه های بیماری
ناخن های او با لبه های شکسته و کج و معوج نظرم را جلب کرد. داروهای نسخه، یک بار گرفته شده بودند.
به او گفتم داروها از گروه مسکن و آرام بخش هستند و باید نسخه جدید داشته باشید.
گفت: مگر مهر و سربرگ دکتر را نمی بینید؟ این یک نسخه قانونی است. زنم برای بیرون آمدن از خانه همکاری نمی کند. تازه ندارم پنجاه هزار تومان دوباره هزینه ویزیت دکتر کنم.
این حرف ها را که می زد گواتر برآمده گلویش بالا و پایین می رفت. اکثر نشانه های هیپرتیروئیدی پرکار در او جمع بود. بیش از اندازه عرق می کرد. دست هایش می لرزید. ناخن های شکننده داشت. رنگ پریده و بی تاب بود. خسته به نظر می رسید. پرخاش گری می کرد.
راه علاج
به او گفتم: می دانید شما دچار پر کاری شدید تیروئید هستید؟
با غیظ گفت شما نسخه می پیچی یا من را معاینه می کنی؟
گفتم شاید دلیل افسردگی همسر شما رفتارهای غیرعادی و عصبی خود شماست.
این خشم و رفتار عجیب شما منشاء هورمونی دارد و به راحتی درمان پذیر است. وقتی کلمات «به راحتی درمان پذیر است» را گفتم انگار شعف و خوشحالی زاید الوصفی در جانش دمیده شد. برقی در چشم هایش درخشید و بدون هیچ حرفی داروخانه را ترک کرد.
پس از درمان
سه ماه بعد مشغول کارهای همیشگی ام بودم که مردی خوش لباس و برازنده با دسته ای گل و یک جعبه شیرینی وارد داروخانه شد و روبروی من ایستاد و با تواضع و ادب گفت: خانم دکتر شما با راهنمایی تان کیفیت زندگی من و خانواده ام را تغییر دادید.
با حرف هایی که زد فهمیدم این مرد متشخص و برازنده همان مرد عصبی و معتادنما بود که به خاطر بیماری تیروئید پرکار زندگی را به خود و اطرافیانش تلخ کرده بود.
تعریف می کرد که به خاطر رفتارهای هجومی و خشم آلود، کارش را از دست داده بود و همه او را طرد کرده بودند. ولی با تجویز پزشک متخصص و مصرف داروهای کنترل کننده تیروئید همه چیز خوب و عادی شده است و توانسته مهار زندگی را با موفقیت به دست بگیرد.