فیلم سینمایی حس ششم/The Sixth Sense
ام نایت شامالان کارگردان فیلم در باره حس ششم چنین می گوید: حس ششم به ما اهمیت برقرار کردن ارتباط را می آموزد و پس از آن ترسهای درون ما از ایجاد ارتباط برطرف می شود، حال چه این ارتباط بین یک دکتر و بیمارش، یک زن و شوهر یا یک مادر و پسر باشد. بازگو نکردن رازها به افرادی که دوستشان داریم میتواند زندگی زناشویی، شغل، خانواده و حتی زندگی خود ما را نابود کند. این عدم ارتباط خود ترسناک تر از هر چیز دیگر است.
مالکم کرو، روانپزشکی حرفه ای و ماهر است. او جزو فعالان مراکز درمان روحی کودکان در فیلادلفیا شناخته می شود. در روانشناسی کودک Child Psychology تقدیرنامه دریافت کرده است. او برای کارش وقت و انرژی زیادی صرف می کند. شبی با همسرش آنا، به خانه برمی گردند و آنا استعداد و توانایی های شوهرش را مورد ستایش قرار می دهد. ناگهان وینسنت گری مردی جوان با وضعی که نشان از آشفتگی روحی شدید دارد، از حمام خانه آنها بیرون می آید و با برخوردی تهدیدآمیز کرو را بخاطر تشخیص غلط پزشکی مورد سرزنش قرار می دهد. در حین گفتگوی پزشک و بیمار، متوجه می شویم این جوان سایکوزیس در هفت سالگی ، از سوی مالکوم مورد معاینه قرار گرفته است اما نتوانسته شیزوفرنی و پارانویای وینسنت را شناسایی کند و در عوض طی تشخیصی غلط عنوان می کند وینسنت گری بخاطر طلاق پدر و مادر مبتلا به نوعی افسردگی گذرا شده است. مالکم کرو از وینسنت عذرخواهی می کند و می کوشد تا برای معاینه و مداوا از او فرصتی دوباره بگیرد اما وینسنت تمام دردهای روحی خود را ناشی از تشخیص غلط او در کودکی ارزیابی می کند و در حرکتی غیرقابل پیش بینی، اسلحه می کشد و پیش از خودکشی، گلوله ای هم به سوی روانشناس سابق خود شلیک می کند.
در صحنه بعد، کرو با جدیت فوق العاده، معاینه کودک ۹ ساله ای را به نام کول سیر آغاز می کند. کول نشانه های مشابهی مانند ناراحتی های وینسنت دارد. مالکوم از خودکشی وینسنت بشدت متاثر است و می خواهد تمام توانایی خود را صرف مداوای بیمار تازه اش کند در عین حال از شایستگی خود برای معالجه کول دچار شک و تردید است. او دیگر چون گذشته برای امور زندگی خصوصی اش وقت صرف نمی کند و این بر رابطه او و همسرش آنا تاثیر بسیار بدی گذاشته است. آنها به ندرت با همدیگر حرف می زنند، کرو فکر می کند باید هر چه زودتر به کول کمک کند تا پس از آن گام های موثری برای آشتی با همسرش و اصلاح رابطه زناشویی بردارد. لین سیر مادر کول در مورد مهارت های اجتماعی پسرش نگران است، لین پس از دیدن علائم آسیب های فیزیکی در بدن و لباس کول تصور می کند که دوستان و همکلاسی های کول با او رفتار خشونت آمیزی در پیش گرفته اند. کول به عنوان بیمار ابتدا رابطه صمیمانه ای با مالکوم برقرار نمی کند ولی پس از شکل گرفتن اعتماد، تصمیم می گیرد رازهای خود را با مالکوم در میان بگذارد. او به روانشناس خود اطلاع می دهد که می تواند ارواح سرگردان و بینوایی را ببیند که از مرگ خود مطلع نیستند. مالکوم با شنیدن این اظهارات سردرگم کننده، فکر می کند از سوی کول بازی داده شده و تصمیم می گیرد وقت خود را روی چنین پرونده فریبکارانه ای تلف نکند اما بعد اظهارات مشابهی از سوی وینسنت را به یاد می آورد. او با چک کردن نوار صوتی بیمار قبلی، صدای روح مردی اسپانیایی را می شنود که در اتاق خواب وینسنت، از او طلب یاری می کند و کودک از فرط وحشت زیر گریه می زند. مالکوم اطمینان می یابد که کول حقیقت را بیان کرده و توانایی مشابهی همچون وینسنت دارد.
مالکوم به کول پیشنهاد می کند که بجای وحشت و فرار دائمی از رویدادهای تکرار شونده با ارواحی که قصد تماس دارند ارتباط کامل برقرار کند تا بلکه از دلیل تماس شان مطلع شده و حتی به آنها یاری دهد. در ابتدا، کول در انجام این راهنمایی ناتوان است، زیرا ارواح وحشت زده هستند و گاهی او را تهدید می کنند، اما کول مصمم است با جدیت تحولی در کیفیت ارتباطها ایجاد کند.
یک شب روح دخترکی معصوم نزد کول می آید و استفراغ می کند. دخترک اخیرا پس از یک بیماری مزمن جان خود را از دست داده است. کول با کرو به مراسم سوگواری دخترک در خانه اش می روند، آنجا روح متوفی جعبه ای را حاوی یک نوار ویدئویی به کول نشان می دهد و از وی می خواهد تا آن را به پدرش تحویل دهد. محتوای نوار فیلم ثابت می کند مادر متوفی به سندرم “نشانگان مونشهاوزن با وکالت” مبتلاست و مدتها غذای دخترش را مسموم ساخته تا سرانجام این رفتار بیمارگونه به مرگ دخترک منتهی شده است، کول با این افشاگری، جان قربانی بعدی زن جنایتکار را نجات می دهد.
مالکوم به کول می آموزد بجای فرار از ارواح، روش زندگی با آنان را بیاموزد. دکتر و بیمار در بهترین شرایط همکاری قرار می گیرند. کول از مالکوم دلیل یاری رساندن به خود را در این سطح عالی می پرسد و مالکوم داستان وینسنت را تعریف می کند و می گوید احساس میکرده با کمک به او درواقع به وینسنت هم یاری رسانده است.کول که به واسطه ارتباط با ارواح از دانسته های ویژه ای برخوردار است به مالکوم می گوید برای بهبود ارتباط خود با آنا باید در حالی که همسرش خواب است ، با او صحبت کند.
کول و مادرش در اتومبیل نشسته اند و در ترافیک منتظر هستند تا راه باز شود. کول به مادر اطلاع می دهد که توانایی ارتباط با ارواح را دارد. مادر باور نمی کند و از رفتار غیرعادی فرزند خود ناراحت می شود. کول به او می گوید دلیل ترافیک زنی است که جان خود را از دست داده است و روح او هم اینک کنار در اتومبیل به وی نگاه می کند. مادر با این خبر عجیب، بیشتر به اظهارات کودکش توجه می کند. کول درباره ملاقات های خود با مادربزرگ حرف می زند. او توضیح می دهد که مادربزرگ در زمان حیات ، موقع اجرای رقص دانش آموزان، در سالن حضور داشته و هنرنمایی لین کوچک را تماشا کرده است و تصور عدم حضور مادربزرگ غلط است. کول در ادامه به مادر می گوید در موعدی به قبرستان رفتی و کنار قبر مادربزرگ از او سوالی پرسیدی. مادربزرگ به تو پیام داده که جواب “هر روز” است. کول می گوید تو چه سوالی از مادربزرگ پرسیدی؟ مادر در حالیکه از تعجب و خوشحالی اشک می ریزد می گوید از مادربزرگ سوال کرده که آیا به داشتن چنین دختری افتخار می کند؟ سپس کول و مادر همدیگر را در آغوش می گیرند.
مالکوم کرو به خانه بازمی گردد، همسرش در حالیکه فیلم ویدیویی عروسی خود را تماشا می کند، به خواب می رود. مالکوم در همان حال با آنا حرف می زند، آنا با ناراحتی از شوهرش می پرسد چرا او را ترک کرده است، مالکوم جدایی از آنا را انکار می کند و همان وقت حلقه عروسی مالکوم از دست آنا به زمین می غلتد. مالکوم با حیرت به دست خالی از انگشترش خیره می شود و حرف کول را به یاد می آورد که ارواح سرگردان نمی دانند مرده اند و اینکه در این ایام مردم او را نادیده می گرفتند. مالکوم دوباره صحنه گلوله خوردن خود را به یاد می آورد و این بار لحظات پایان زندگی دنیایی در جلوی چشمهایش تصویر می شود. زمانی که وینسنت در ابتدای فیلم به او شلیک کرد. مالکوم به همسرش می گوید به دو دلیل تا این زمان زمین را ترک نکرده است. اول برای کمک به یک بیمار و دلیل دوم اظهار عشق و وفاداری به همسرش در آخرین فرصتی که برایش باقی مانده است. پس از این گفتگوی عاشقانه، روح مالکوم در هاله ای از روشنایی ناپدید می شود.
عوامل تولید:
Directed by M. Night Shyamalan
Produced by Frank Marshall
Kathleen Kennedy
Barry Mendel
Written by M. Night Shyamalan
Starring
Bruce Willis
Toni Collette
Olivia Williams
Haley Joel Osment
Music by James Newton Howard
Cinematography Tak Fujimoto
Edited by Andrew Mondshein
Running time ۱۰۷ minutes
Country United States
بازیگران و نقش هایشان در فیلم:
Bruce Willis as Malcolm Crowe
Haley Joel Osment as Cole Sear
Toni Collette as Lynn Sear
Olivia Williams as Anna Crowe
Donnie Wahlberg as Vincent Grey
Glenn Fitzgerald as Sean
Mischa Barton as Kyra Collins
Trevor Morgan as Tommy Tammisimo
Bruce Norris as Mr. Stanley Cunningham
Angelica Page as Mrs. Collins
Greg Wood as Mr. Collins
- Night Shyamalan as Dr. Hill
Peter Tambakis as Darren
Jeffrey Zubernis as Bobby