عرضه مخدری آلوده در کالیفرنیا
عرضه مخدری آلوده در کالیفرنیا
سرآغاز تحقیقاتی متفاوت در زمینهی پارکینسون
در سال ۱۹۸۲ چند جوان معتاد کالیفرنیایی پس از مصرف مواد مخدر آلوده دچار بیحرکتی شگفتآوری شدند آنچنان که قادر به کنترل اعضای بدنشان نبودند. تحقیقات پیگیر و مداوم پزشک معالج این معتادان باعث تسریع شناخت یکی از کانالهای ابتلا به بیماری پارکینسون شد که بعدها روشهای درمانی سلولهای بنیادی دنبالهی همین تحقیقات قرار گرفت.
طبق اظهارات پروفسور “ویلیام لانگستون” رئیس و بنیانگذار موسسهی بیماری پارکینسون در کالیفرنیا، یکی از معتادان به نام “جرج کاریلو” علاوه بر بیحرکتی حتی نمیتوانست صحبت کند. لانگستون در این ارتباط میگوید:” روانپزشکان بر این باور بودند که این امر مربوط به بیماری اعصاب است و متخصصین اعصاب این پدیده را در حوزه روانپزشکی تشخیص میدادند.
لانگستون پس از انجام یک آزمایش ساده به این باور رسید که بیماری جرج، روحی و روانی نیست. بیمارانی که از روان گسیختگی رنج میبرند در ظاهر مانند جرج کاملا خشک و بیحرکت هستند و نوعی مقاومت در آنان مشاهده میشود. اما زمانی که لانگستون دست جرج را تکان داد نه تنها هیچگونه مقاومتی ملاحظه نشد بلکه دستان وی حرکت بسیار آرامی داشت. حرکت و تکانههایی که به آرامی و ظرافت صورت میگرفت. لانگستون میگوید:”زمانی که تلاش کردم مچ دست وی را به عقب و جلو حرکت دهم دست وی حرکتی شبیه به کلیک کردن ماوس کامپیوتر انجام میداد که یکی از نشانههای اصلی بیماری پارکینسون به شمار میرود.
جرج تنها ۴۲ سال داشت و از سلامتی کامل برخوردار بود ولی در عرض سه روز به فردی بیحرکت و خشک تبدیل شده بود. این امر به هیچ وجه با یافتههای پیشین تطبیق نداشت. موضوع وقتی پیچیدهتر شد که پزشکان با مورد تازهای در همان شهر مواجه شدند. زن جوانی که تنها ۳۰ سال داشت نیز کاملا خشک و بیحرکت شده و از بیماری مشابه جرج رنج میبرد.
اولین سرنخ
یکی از دانشجویان پزشکی، خودکاری را با چسب به دور انگشت جرج چسباند و در زیر آن دفتری قرارداد و شروع به پرسیدن از وی کرد. تقریبا نزدیک به نیمساعت طول کشید تا جرج شروع به نوشتن کند. وی نوشت:” مطمئن نیستم که چه اتفاقی برایم افتاده است. فقط میدانم نمیتوانم به صورت عادی حرکت کنم. اما نکتهی کلیدی زمانی آشکار شد که از جرج پرسیدند آیا دارو یا مادهی خاصی مصرف میکرده است؟ او تنها یک کلمه نوشت: هروئین.
دومین سرنخ
“فیل بالاراد”متخصص اعصاب و روان که با لانگستون کار میکرد یکی از مشاهدات خود را اینگونه تعریف میکند: دو جوان به نامهای “بیل” و “دیوید” کاملا بیحرکت بودند و به نظر میرسید در مراحل پیشرفتهی پارکینسون باشند. تنها نقطهی اشتراک این چهار نفر هروئین بود. در همین زمان دو جوان دیگر به نامهای “کاونی” و “توبی” راهی کلینیک لانگستون شدند. هر دوی آنها مواد مخدر مصرف میکردند. آقای لانگستون در کلینیک خود با هجوم بیمارانی مواجه شد که تحت تاثیر یک بیماری نوظهور، توانایی حرکت کردن از آنان سلب شده بود. بهزودی در جواب به چرایی وقوع این پدیده، آلوده بودن هروئین توزیع شده در شمال کالیفرنیا قوت گرفت.
داروهای جدید بیماری های قدیمی
سال ۱۹۸۲ مراکز داروسازی کشمکشهای بی سابقهای را با قوانین درمانی کشور آغاز کرده بودند. شیمیدانان و داروسازها در حال تولید داروهای ترکیبی بودند که به صورت رسمی غیر قانونی نبودند اما میتوانستند به اندازهی هروئین یا حتی بیشتر از آن اثر تخدیری داشته باشند. در پی ممنوع شدن مخدرهای جدید، شیمیدانها ساختار مولکولی مواد سابق را اندکی تغییر داده و دوباره راهی بازار کردند. اگرچه نمونهی جدیدی از آن ساختند اما همچنان به عنوان مادهای غیرقانونی با همان قدرت خارقالعاده بود. این ۶ بیمار، قربانی همین رقابت بودند. و با تصور اینکه هروئین مصرف میکنند مادهی نوترکیبی را آزمودند که سرنوشتی غیر از آنچه میپنداشتند برایشان رقم زد. اما این مواد شبه افیونی جدید به تنهایی نمیتوانست حالت بیماری با مشخصههای شبیه به پارکینسون را توضیح دهد. لانگستون با آنالیز این مواد، تحقیقات تحسین برانگیزی را در شرائطی باورنکردنی شروع کرد.
طیف سنجی گسترده
بدینسان یک طیفسنج بزرگ شروع به اضافه کردن بار الکتریکی به مولکولها و سپس جداسازی آنها بر اساس تعدادشان در یک میدان مغناطیسی نمود. امری که منجر به خلق طیفی رنگی از یک ترکیب شیمیایی پیچیده شد.
این مواد پس از آنالیز به واشنگتن برده شد تا با ۴۰۰۰۰مادهی شناخته شده مقایسه شود. لانگستون در اینباره میگوید:” واقعا کار عظیمی بود”. متاسفانه هیچ تطابقی یافت نشد. اگرچه یک سمشناس که با ادارهی پلیس کار میکرد توانست به لحاظ مولکولی، مادهی مذکور را شبیه به “دمرول” بیابد. دمرول بهعنوان مادهای به جهت از بین بردن درد میباشد اما این ماده که به وفور مورد استفاده قرار میگیرد دارای تاثیرات جانبی شبیه به مخدر آلوده نبود و نمیتوانست سکون و بیحرکتی قربانیان را توضیح دهد. با این حال آقای لانگستون مصمم و خستگیناپذیر به بررسی بیشتر پیرامون این موضوع ادامه داد.
عامل بیماری
مادهای که قرار بود ۶ بیمار آقای لانگستون استفاده کنند ( p-p-p-M) بود اما این بخت برگشتهها به دلیل عدم دقت سازندهی مخدر آلوده، (p-t-p-M) مصرف کرده بودند. این نوع از ترکیب ناقص، از لحاظ شیمیایی همانند یک دوپامین انتقال دهندهی عصبی عمل میکند. عصبها دوپامین را به عنوان سیگنالی به سمت همنوعان خود آزاد میکنند. زمان زیادی طول نمیکشد پروتئینهای آنزیم (پروتئینهایی که به عنوان یک کاتالیزور عمل میکنند) در مغز سریعا این دوپامین ها را میشکنند و آنها را به مقادیر غیرفعال تقسیمبندی میکنند. از طرف دیگر مغز به دنبال آن است تا دوباره این مواد را بازیابی کند لذا این مقادیر دوباره به نورونها (عصبها) بازگردانده میشود. در مرحلهی بعد این مواد جمع شده تا در آینده مورد استفادهی مجدد قرار گیرد. از آنجایی که (p-t-p-M) شبیه به دوپامین هستند آنزیمها شروع به شکستن این مواد میکنند که منجر به تولید مادهای به نام (M-p-p) مثبت میشود. سپس نورونها این ماده را همراه با مقادیر دوپامین دوباره به مغز برمیگردانند.
مشکل آنجا است که (p-p-M) مثبت مادهای سمی میباشد که بلافاصله به کشتن عصبها اقدام میکند. نورونهایی که به آزادسازی دوپامین اقدام میکنند بیشترین تاثیر را از (p-p-M) مثبت در ناحیهای به نام substantianigra میگیرند. ناحیهای که کنترل حرکات انسان را برعهده دارد. این ناحیه از مغز امکان آنرا دارد تا در ابتدا مورد حملهی (p-p-M)مثبت قرار گیرد زیرا در آنجا مقادیر بالایی از آنزیم (M-a-o-b) وجود دارد که وظیفهی خرد و تبدیل (p-t-p-M)به مواد ریزتر را دارد. نواحیی از مغز که براساس دیگر آنزیمهای دوپامینی مورد هدف عمل میکنند (p-t-p-M)را به (M-p-p ) مثبت تبدیل نمیکنند همین موضوع عوامل کشنده و منجر به مرگ را برطرف کرده، قربانیان از مرگ نجات مییابند ولی درگیر بیماری پارکینسون میشوند.
لانگستون بیماران را با موثرترین داروی این بیماری LEVODOPA مورد درمان قرار میدهد. این دارو به نورونهای نجاتیافته این اجازه را میدهد تا در ناحیهی SUBSTANTIA NIGRA برای جبران سلولهای از دست رفته مغزی به تولید دوپامین بیشتر بپردازند.
لانگستون میگوید:”جرج نمیتوانست حرکت کند اما ۳۰ دقیقه بعد او بر روی تخت نشسته بود در حالی که پاهایش را جمع کرده بود و سیگار میکشید. وی در ادامه افزود من حتی نمیدانم وی سیگار را ازکجا آورده بود؟
در نهایت ۳ نفر از ۶ بیمار مورد جراحی قرار گرفتند. تلاشی که در آن سعی شد تا آسیبهای موثر توسط عامل(p-t-p-M)به طرز چشمگیرتری درمان شود. ادامهی این درمانها در کشور سوئد پیگیری شد.
لانگستون به واسطهی همکاری که با گروه محققین در سوئد داشت دو نفر از بیماران را در جریان این درمان قرار داد. پاسخ یکی از بیماران به درمان توسط دارو بسیار محدود بود. به نظر میرسید بیماری وی در مراحل بسیار پیشرفتهای باشد. اما این باعث شد تا لانگستون توجه ویژهای به مورد وی کند اگرچه او فرد مناسبی برای جراحی نبود اما لانگستون تمام تلاشش را در اینباره صرف کرد. آنها به سوئد رفتند تا بیمار به طور دقیقتری مورد آزمایش قرار گیرد. وی در آنجا مقادیری از داروها را دریافت کرد. لانگستون در اینباره میگوید:”من تنها برایش دعا میکردم”. در نهایت این بیمار توانست قبل از اینکه بنشیند حدود ۱۰ قدم راه برود، موضوعی که رضایت بخش به نظر میرسید. او در کنار دو بیمار دیگر از جمله کسانی بود که از عمل جراحی بهره برد. این عمل به هرسه آنها کمک کرد تا بتوانند دوباره فرایند حرکت دادن اعضای خویش را بازیابند.