نقد کاربردی

هر مندرسی به عشق آونگ مکن

مردم غیرمتخصص در زمینه ی مغز و اعصاب، بدون آگاهی از وضعیت شیمی مغز شخص نامتعادل و مسئله آفرین، او را در شمار عشاق قرار می دهند.
آدم ربایی ها، قتل معشوق، خودکشی های ناشی از ناکامی در عشق، دوئل های عشقی با نتیجه ی کشتن رقیب یا کشته شدن به دست وی، اسیدپاشی به روی محبوبِ بی تفاوت، قتل عضو یا اعضای خانواده ی مخالف ازدواج، انتقام ناکامی در عشق با قتل یکی از بستگان شخص مسبب و بسیاری رفتارهای خشونت آمیز و گاه جنایتکارانه را مردم عوام، مصرانه در کارنامه ی عشق ثبت می کنند؛ در حالی که وقوع بسیاری از این فاجعه ها در صورت آگاهی اطرافیان بیمار و هدایت و راهنمایی وی به سمت مراکز بهبودی با دارودرمانی و نظارت روانپزشک، می تواند به معالجه ی شخص گرفتار منجر و از وقوع فاجعه های اسف بار پیشگیری شود.
اختلالات هورمونی یا سرگذشت های نامتعارف، گاه شخصیتی را برای بیمار فراهم می سازد که نعمت زندگی را به دوزخی غیرقابل تحمل بدل کرده و عملکرد ناشی از بیماری مغزی و روحی، چون سنگی در برکه، امواج آسیب را به خانواده ها و کل جامعه تسری و گسترش می دهد.
متاسفانه به دلیل قداست کاذبی که از دیرباز برای آزارگری و آزارخواهی با نام عشق تعریف شده، کمتر کسی برای ترسیم حد و مرزها آستین بالا زده است تا عشق و عواطف انسانی به عنوان یک رفتار پسندیده به راحتی از روان پریشی های جنسی قابل تفکیک باشد.
با توجه به فراوانی این بیماری ها و بیماران و قربانیان آنان در جامعه، در این شماره به برخی از بیماری هایی پرداختیم که به غلط از آن ها به عنوان عشق یاد می شود.

فریبرز روشنفکر – سردبیر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا