بیمارستان، نهنگی که هربرت را بلعید
آفتاب سلامت: فیلم بیمارستان، داستان پزشکی است که محفل گرم خانوادگیاش را در گیر و دار سالهای کار در محیط بیمارستان، قربانی میکند و پس از رسیدن به میانسالی، وقتی وقفههایی در محل کارش پیش میآید، فرصت میکند تا بهتر به رویدادهای زندگی خصوصی خود نگاه کند و آنجا دنیایی از تنهایی، بیحاصلی و آشفتگی میبیند.
دکتر هربرت بوک، پزشکی ۵۳ ساله و افسرده است که بیمارستان مانند یک شخصیت به مهمترین عضو خانوادهاش تبدیل شده است. همسرش که از زندگی با او دل خوشی ندارد، دلسرد شده و متارکه میکند. پسر ۲۳ سالهاش با عقایدی غیر قابل درک، موهای خود را به رنگ سرخ درآورده و ادعا میکند یک مائوئیست است. پسرش به تازگی در آخرین اقدام آزار دهندهی خود، خانه پدر را ترک کرده و هربرت را از سرنوشت خود بی خبر گذاشته است. دختر ۱۷ سالهاش دو بار سقط جنین کرده و با پدرش میانه خوبی ندارد. در بیمارستان محل کارش یک قاتل مرموز دو پزشک و یک پرستار را به قتل رسانده و برخی شکایتهای بیماران از کادر درمانی سبب شده تا بیمارستان در آستانهی تعطیلی قرار گیرد. هربرت که دیگر انگیزهای برای زندگی ندارد مصمم به خودکشی است. در این حین باربارا دروموند دختری جذاب برای معالجهی پدر سرخپوست خود به بیمارستان میآید و پس از آشنایی با هربرت به سرعت با او ارتباط عاطفی برقرار میکند.
هربرت گویی که سنگ صبوری یافته باشد، از روزگار خود، ناتوانیها، رنجها و افکارش با او میگوید. اینکه نهایتا میخواهد با ماده شیمیایی پتاسیم به زندگی که به زعم او بی معنی است خاتمه دهد. آنها شبی را با هم به صبح میرسانند و هربرت از احساس عشقی که در وجودش شکوفا شده با او حرف میزند. با فرا رسیدن صبح، باربارا از هربرت میخواهد تا همراه آنها به منطقه زندگی سرخپوستان در نزدیکی کوههای مکزیک بیاید و با هم زندگی صمیمانهای در پیش گیرند. باربارا نوید میدهد که او میتواند به مردم نیازمندی که در میان کوهها محتاج معالجه هستند کمک کرده و هویت پزشکی خود را نیز حفظ کند. ولی هربرت که با ابراز عشق باربارا دوباره احساس ارزشمند بودن یافته، بهخاطر محبتی که این فرشته زیبا به او نثار کرده تشکر میکند و میگوید سیستم معالجه دردمندان و پرورش کادر متخصص در بیمارستان، محتاج حضور وی است. هربرت که رئیس یکی از بخشهای حساس بیمارستان درمانی آموزشی است میخواهد بماند و با تمام وجود به خدمت در این سیستمی که زندگی گذشتهاش را بلعیده، ادامه دهد. اگر بیمارستان کشتی در حال غرقی هم باشد، او احساس کاپیتانی را دارد که ترجیح میدهد با کشتیاش به قعر آب فرو رود تا اینکه کاپیتانی باشد بدون کشتی که فقط آنچه از زندگی برایش باقی مانده را نجات داده است.
از نگاه هربرت بیمارستان دیگر وجودی مستقل نیست بلکه، بخشی از وجود و هویت خود اوست و دلش میخواهد آنچه از سالهای مفید عمرش باقی مانده را نیز به پای این کارخانه بهداشت و سلامت انسانها هزینه کند.
بنابراین با باربارا خداحافظی میکند و در پایان داستان دوباره به شکم نهنگ بیمارستان باز میگردد.
فیلمنامه قدرتمند و عمیق این فیلم برنده جوایز اسکار، گلدن گلوب، WGA و BAFTA شد که به نویسندهی آن پدی چایفسکی Paddy Chayefsky اهدا گردید. همچنین جورج سی اسکات George C. Scott بهخاطر بازی خوب و تاثیرگذار در این فیلم کاندید دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگری شد.
در جشنواره بین المللی فیلم برلین در سال ۱۹۷۲، به فیلم بیمارستان جایزه فیلم خارق العاده اهدا گردید.
فیلم بیمارستان در سال ۱۹۹۵، در آکادمی ملی فیلم ایالات متحده به عنوان اثری هنری با ارزشهای «فرهنگی، تاریخی و زیبایی شناختی » مورد تقدیر قرار گرفت.
کارگردان آرتور هیلر Arthur Hiller
تهیه کننده هوارد گاتفید Howard Gottfried
فیلمنامه پدی چایکفسکی Paddy Chayefsky
بازیگران
جورج سی. اسکات George C. Scott
دیانا ریگ Diana Rigg
بارنارد هیوز Barnard Hughes
ریچارد A. دیزارت Richard A. Dysart
استفن الیوت Stephen Elliott
اندرو دانکن Andrew Duncan
دونالد هاررون Donald Harron
نانسی مارچاند Nancy Marchand
آهنگساز موریس سوردین Morris Surdin
فیلمبرداری ویکتور جی کمپر Victor J. Kemper
تدوین اریک آلبرتسون Eric Albertson
تاریخ عرضه ۱۴ دسامبر ۱۹۷۱
مدت فیلم ۱۰۳ دقیقه